آرشیو از دیدگاه شعرا
-
0
شعر در مدح امام جواد بهشت ارزو
امشب بهشت ارزو را باز کردندسری زاسرار مگو را باز کردندخم خانه توحید را در بر گشودنداز چهارده خم یک خم دیگر گشودندمستان صافی دل که قدسی نام دارندکوثر به […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدندپاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کارهمچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – ای مرگ مدد کن که من زار بمیرم
ای مرگ مدد کن که من زار بمیرمای زهر خلاصم کن و بگذار بمیرم بگذار در این خانه که غمخانه ی من بودتنها و غریب از ستم یار بمیرم بگذار […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – هرچند که زخم جگرش خوب نشد
هرچند که زخم جگرش خوب نشدصد شکر لبش شکسته از چوب نشد هر چند به روی بام افتاد ولیمانند حسین تنش لگد کوب نشد جان دارد و زیر آفتاب افتادهلب […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – تا مرا از تو یاد مىآید
تا مرا از تو یاد مىآیدبه لبم یا جواد مىآید پى وصلى شکستهبالتواممنتسب بر توام که مال توام تا مگر لب نهم بهلعل لبتگوئیا کوزه سفال توام جز تو را […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – ایّام سوگوارى ابن الرضا بود
ایّام سوگوارى ابن الرضا بوداى اهل دل عزاى عزیز خدا بود جارى کنم ز دیده خود سیل اشک رادر ماتمى که فاطمه صاحب عزا بود از جور امّ فضل غریبانه […] -
0
اشعار میلاد امام جواد (ع) – گشود دیده چو بر این جهان امام جواد
گشود دیده چو بر این جهان امام جوادبه روى خلق در مرحمت خداى گشاد شکفت تا گل رویش ز بوستان رضا(ع)بداد مژده به اهل نیاز، پیک مراد عیان تجلّى حق […] -
0
اشعار میلاد امام جواد (ع) – عید میلاد است میلاد جواد بن الرضاست
عید میلاد است میلاد جواد بن الرضاستخرم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ایکز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – چراغ و چشم رضا محمدبنعلی
چراغ و چشم رضا محمدبنعلیشهید زهر جفا محمدبنعلی ای شده خون بر دلت یار جانی قاتلتیا جوادبنالرضا یا جوادبنالرضا سلام ما به تو و نگاه آخر توچگونه کشته تو را […] -
0
چلچراغ عصمت – ویژه میلاد امام جواد علیه السلام
چلچراغ عصمت ثانیه ها می گذرند و شهر، در سکوتی دلنشین، به نجوای شبانگاهی جیرجیرک ها، گوش سپرده است. نسیم ملایمی، زلف های پریشان شب را شانه می زند. مادر، […]