آرشیو از دیدگاه شعرا

باز شبیه شب بارانی امزاده ی دریایم و طوفانی ام مثل اویس از قرن آواره امدر پی یاران خراسانی ام عاشقی ام را همه فهمیده اندمهر شده مهر به پیشانی […]

ادامه ...

درحقیقت رنگ غم تغییر کردآخرین انگور هم تغییر کرد درمیان چشم انگور سیاهجای آب و جای سم تغییر کرد در زد آقا از صدای در زدنزود رنگ متّهم تغییر کرد […]

ادامه ...

تشنه ی آب و عاطفه هستیاز نگاهت فرات می ریزد از صدای ِ گرفته ات پیداستعطش از ناله هات می ریزد نفست بند آمده؛ ای وایعاقبت زهر کار خود را […]

ادامه ...

ادامه ...

مظهر حسن افرین امدحجت رب العالمین امدوارث تاج وتخت کرمناشمع و مصباح مرسلین امدپیشوازش هزار یوسف شدبا لوایی زیا و سین امداز سرادیق اسمان جلالماه و خورشید بی قرین امداز […]

ادامه ...

الهی سینه ام مجروح و غمگیـنشد از زهر جفـای دشمـن دیـن برای خاطـر دنیـای فانـیرسیدم بـر حیـات جاودانـی همین ملعـونه شـوم ستمکـارمرا مسموم کـرده در شـب تـار دل فرزنـد زهـرا […]

ادامه ...

از داغ تو آقا دل من بیچاره استگرد حرمت کبوتری آواره است امسال نه تنها ز غم کشتن توچشمم ز اهانتِ به تو خونبار است آن کس که تو را […]

ادامه ...

کیستم من هفت چرخ نور را شمس الضحایممظهر جود خدا شمع وجود مصطفایم سرو باغ آرزوهای علی مرتضایمقلببه ملک جان قرآن، رکن دین، روح خرد، جان دعایم بحر علم و […]

ادامه ...

تو که بس ملک جاودان داری لامکانی، کجا مکان داری آنچه در خاک تیره میروید آگهی از قیامشان داری گوی چوگان توست ملک وجود رایت حسن دلستان داری خوش خرامان […]

ادامه ...

ببین صیاد بالش را شکستهاز این غم فاطمه در غم نشسته میان حجرۀ در بسته آیدنوای آب آب از قلب خسته بیا مادر ببین چشم تر مننمانده طاقتی بر پیکر […]

ادامه ...