آرشیو دیدگاه شعرا
-
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – اى پسر شیر خدا یا جواد
اى پسر شیر خدا یا جوادنور دو چشمان رضا یا جواد هر که تو را راهبر خویش جستشک نبود هست به راهى درست راه تو و جد تو راه خداستراه […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – کسی خبر نشد از غربت نهانی من
کسی خبر نشد از غربت نهانی مننیامده به سرم بهر هم زبانی من فقط غریب مدینه غم مرا فهمدکه همسرم شده در خانه خصم جانی من کجایی ای پدرم؟ حال […] -
0
اشعار میلاد امام جواد (ع) – بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات
بر شادی پیغمبر و زهرا صلواتبر آینه ی علی اعلی صلوات هم مولد اصغر است و هم روز جوادبر کرب و بلا و طوس یک جا صلوات معشوق، به باد […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – ما همه عبدِ تو یا جوادیم
ما همه عبدِ تو یا جوادیم نشسته پشتِ باب المرادیم سائلیِ درِ تو به خدا عزّته بهشت ما نوکرا روضه و هیئته بی تو بودن برا ما بد تر از […] -
0
اشعار میلاد امام جواد (ع) – مژده ای یاران نگار آمد نگار آمد نگار
مژده ای یاران نگار آمد نگار آمد نگاربر تن هستی قرار آمد قرار آمد قرار غنچه ی زهرا به بار آمد به بار آمد به بارعالم از یک گل بهار […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – با چش ترم گریه می کنم
با چش ترم گریه می کنم مثه پدرم گریه می کنم به یاد روضه های کوچه برا مادرم گریه می کنم ۲ به یاد کوچه ی مدینهمی زنم من به […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – ماتـم سیدالعبـاد است
ماتـم سیدالعبـاد است یا ماتم باب المراد است عـزای حضـرت جـواد استواویلا واویلا واویلا واویلا ای گل گلـزار امـامت ای دهمین هادی امت یـا سیـدی سـرت سـلامتواویلا واویلا واویلا واویلا […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – دارد از آه پر از درد خبر می ریزد
دارد از آه پر از درد خبر می ریزدلخته لخته وسط حجره جگر می ریزد آنقدر روی زمین جای پر زخمی هستآسمان نذر غمش یک دهه پر می ریزد آب […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – چشام دیگه وا نمیشه غصه تو دل جا نمیشه
چشام دیگه وا نمیشه غصه تو دل جا نمیشهبس روی خاک پاکشیدم پاهام دیگه تا نمیشه میگم که من تشنه لبم هیچ کسی سقا نمیشهزهر جفای همسرم سوزونده پا تا […] -
0
اشعار شهادت امام محمد تقی ، حضرت جواد الائمه (ع) – زهر آن چنان شرر زده بر جسم و جان من
زهر آن چنان شرر زده بر جسم و جان منکز تن ربوده یکسره تاب وتوان من من در دیار غربت و دل خسته جان نزاربا من چه کرد همسر نامهربان […]