آرشیو دیدگاه شعرا

چراغ و چشم رضا محمد بن علیشهید زهر جفا محمد‌ بن علی ای شده خون بر دلتیار جانی قاتلت یا جواد ‌بن الرضا(۲)***** سلام ما به تو و نگاه آخر […]

ادامه ...

بسوزم از جفای همسر و زهر جفا مادرشرر افکنده زهر کینه از سر تا بپا مادر جوادم من که بر هر درد بی درمان دوایم منولی درد مرا گویا نمی […]

ادامه ...

خون شد از غم، دلِ خداجویمدرد بسیار و نیست دارویم می فشانم سرشک و می گویمیا جواد الائمه ادرکنی سینه ای پُر شرار دارم مندل و جانی فکار دارم من […]

ادامه ...

دلگیر تر از سینه تنگم قفسی نیستدر خانه تنهایی من هم نفسی نیست تنهاتر از این بی‌کس دلمرده کسی نیستمن یکسره فریادم و فریادرسی نیست در حسرت آغاز بهار است […]

ادامه ...

میان حجره غریبانه دست و پا میزدهمانکه ناله اوشعله تاخدامیزد میان اشهد خود گاه یا رضا میگفتو گاه مادر مظلومه را صدا میزد تمام حاجت او انتقام سیلی بود…….از آن […]

ادامه ...

کویر چشم مرا رنگ و بوی بارانیتو پاره تن چشم و چراغ ایرانی مرا که بنده احسان دستتان هستمببر به عرش نگاهت شبی به مهمانی همیشه اوج گرفتم کنار چشمانتچرا […]

ادامه ...

باز خدا پرده از رخ برگرفت ملک جهان زندگی از سر گرفت مرغ دل این ذکر مکّرر گرفت قبله ارباب دعا آمده عید جواد ابن رضا آمده دیده گشا و […]

ادامه ...

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتیتو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی که اگر بود میشکستوقتی که بال میزدی و پر نداشتی از طوس آمدم […]

ادامه ...

در میان حجره مولایم ز پا افتاده استکز غمش اسلام در شور و نوا افتاده است پشت در گرید کنیزی زیر لب گوید که اینوجوانی تشنه لب اینجا زپا افتاده […]

ادامه ...

آن گل که سرآغاز شکوفائی بودرخسارۀ او بهشت رویائی بود وقتی که در آغوش رضا می خندیدچون دیدن باغ گل تماشائی بود با مهر تو دل سپهری از نور شودبا […]

ادامه ...